دیکشنری
داستان آبیدیک
جبرگرایی جغرافیایی
english
1
general
::
geographical determinism
شبکه مترجمین ایران
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
جبران غرامت
جبران قانونی
جبران مافات کردن
جبران منصفانه
جبران موثر
جبران ناپذیر
جبران نشده
جبران نکردنی
جبران هم ایستایی
جبران کردن
جبران کردن ـ جبران
جبران کننده
جبرانی
جبرگرایی
جبرگرایی اقلیمی
جبرگرایی جغرافیایی
جبرگرایی محیطی
جبروت
جبری
جبل
جبل الطارق
جبلت
جبلی
جبلی بودن
جبن
جبه
جبهه
جبهه پایداری انقلاب اسلامی
جبهه پخشیده
جبهه تند جریان کم عمق
معنیهای پیشنهادی کاربران
آرین مهر
30 آذر 1402
geographical impose میشه یه جورایی گفت،برای رساندن عمق معنا به مخاطب ،جبر در فارسی معنای تحمیل هم برداشت میشه،مثلا میگیم وقتی کسی در جغرافیای فلان ایسم قرار بگیره قوانین اون ایسم خود به خود بر شخص تحمیل خواهد شد ،
0
0
«
1
»
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید